کد مطلب:225159 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:230

بیان منع کردن هارون الرشید تمام مردمان را از رعایت برمکیان و حکایت یحیی بن معاذ
ضیاء بونی در اكرام الناس می نویسد كه مسرور خادم گفت هارون بر آن اندیشه رفت تا گرد بر گرد برامكه جمعی را بكمین بگذارد تا هر كس برای ایشان چیزی فرستد و از حال ایشان پرسشی و از روزگار ایشان پژوهشی نماید او را آگاهی دهند ، آخرالامر دلش بر آن بر آسود كه فضل بن یحیی را كه از راست گویان روزگار بود سوگند دهد كه بهر چه در بندیخانه ایشان بگذرد هارون را مطلع نماید پس فرستاد و او را سوگند داد كه هیچ پنهان ندارد .

چنان اتفاق افتاد كه وقتی فضل را نیاز بدانجا كشانید كه از یحیی بن معاذ بیست هزار درم به قرض ستاند یحیی را از فرستادن آن محقر وجه شرم افتاد پانصد هزار درم در دكان بازرگانی نهاد تا هر چه فضل را حاجت افتد خرج كند و بازرگان را در حفظ آن راز سفارش كرد بازرگان نیز پوشیده داشت و بیست هزار درم و رقعه با بیست هزار درم خدمت فضل تقدیم كرد و بسیاری معذرت بخواست كه نداشتم كه بیشتر فرستم و اگر احتیاج بیشتر گردد قصور نخواهد شد .

و نیز وقتی دیگر در همان نزدیكی از محمد بن عباس كه برادر زن فضل بود بتوسط رقعه بیست هزار درم بخواست او نیز در زمان بفرستاد و فضل بن یحیی بموجب شرطی كه نهاده بود ، هارون را ازین هر دو كار خبر داد . هارون را بسی خوش افتاد و گفت من دانسته ام فضل بن یحیی هرگز سوگند به دروغ نمی خورد و پس از روزی چند از یحیی بن معاذ پرسید كه از فضل بن یحیی چه خبر داری و او از تو هیچ زر بخواست و تو هیچ بفرستادی یا نفرستادی ؟ تمام آنچه بگذشته در خدمت خلیفه عرضه داشت هارون گفت مگر نمی دانی كه منع كرده ام كه هیچكس نزد برامكه نرود و مر ایشان را چیزی نفرستد .

یحیی گفت در پیشگاه خلیفه محقق است كه مرا فضل بن یحیی بدین مقام



[ صفحه 25]



رسانیده و بر من ادای حق نعمت او از واجبات است خصوصا وقتی كه او را حاجتی پیش آید چگونه می شاید دریغ دارم . هم اكنون فرمان ترا است من دل بر هر گونه شكنجی و رنج بر نهاده ام چوم این جواب بداد خداوند رحیم دل هارون را بر وی مهربان كرده فرمود نیكو كردی و ازین مقدار وفا كه در تو دیدم اعتقاد من در حق تو نیكوتر و بهتر شد این بگفت و او را به سلامت باز گردانید .

دیگر روز محمد بن عباس طوسی را بخواند و از وی بپرسید كه فضل بن یحیی از تو چیزی بخواست و تو بفرستادی یا نفرستادی محمد منكر شد و گفت مرا خبری نیست تواند شد كه خواهر او كه زوجه ی من است بدون اینكه من بدانم چیزی فرستاده باشد و بر این تقریر قسم یاد كرد هارون از وی برنجید و او را چهار ماه به زندان جای داد و بارها رشید می گفت كه من بارها منادی كردم و منع فرمودم كه برمكیان را كسی خدمت كند و بچیزی اندك یا زیاد یاد نماید بعضی بفرستادند و برخی ایشان را بكلی از خاطر فراموش نمودند ، برمكیان را بر بیشتر مردمان حقوق فراوان است در این منعی كه بفرمودم آزموده شد كه حلال خوار و شاكر نعمت كیست .